راه عشق

راه عشق

راه عشق

راه عشق

**عشق من** از سروده های خودم-----------لطفا نظر بدین

عشق من ------------از سروده های خودم 

هیچ کس قلب مرا درک نکرد  

غم پنهان ، مرا ترک نکرد

هر کی آمد طمعش من بودم  

چونکه میرفت به من گفت که من کم بودم

دوست دارم که تو را می داشتم  

ای گمشده ی خیال و دنیای وجود

من بی تو هیچم اگر نگاهم نکنی  

بی تو میمیرم اگر صدایم نکنی

کاش می شد که از بند دنیا برهم  

پر می زدم به هر آن کجا که هستی

من کی ام؟آدمکی ساخته دست خدا  

من کی ام؟بازیچه دست شما

من کی ام؟اکنون کجایم در جهان؟  

نیستم با تو ولی هستم کنار عاشقان

تو مرا اینگونه کردی ای رفیق  

گر چه ما را در رفاقت می کنی تو بی شفیق

من نمیدانم چرا معشوقکان با ما نی اند؟  

وقت گفتارش که باشد هر کدام مجنونی اند

آن یکی من را به یک درهم فروخت 

 این یکی در آتش عشقی بسوخت 

دل به دریا می زنم امشب  دگر  

سر به صحرا میزنم امشب دگر

آنگه که خدا از کرمش لطف به ما کرد 

 هر رفته از این خانه به خود گفت که برگرد

برگشت و به من گفت که عشق این است  

دنیای فرشته ها همین است

من نیز به نادانی عشاق رسیدم  

آن لحظه که در بارگهش خزیدم

دنیا بود ای دوست چنان تنگ و چنان سنگ  

دریاب مرا پر از عشق و پر از ننگ 

پاییز ۹۰------امیرعباس

عشق خداوندی....

 

 

در ستایش خداوند



 ای به یادت تازه جان عاشقان! ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!
از تو بر عالم فتاده سایه‌ای خوبرویان را شده سرمایه‌ای
عاشقان افتاده‌ی آن سایه‌اند مانده در سودا از آن سرمایه‌اند
تا ز لیلی سر حسنش سر نزد عشق او آتش به مجنون در نزد
تا لب شیرین نکردی چون شکر آن دو عاشق را نشد خونین، جگر
تا نشد عذرا ز تو سیمین‌عذار دیده‌ی وامق نشد سیماب‌بار
تا به کی در پرده باشی عشوه‌ساز عالمی با نقش پرده عشقباز؟
وقت شد کین پرده بگشایی ز پیش خالی از پرده نمایی روی خویش
در تماشای خودم بی‌خود کنی فارغ از تمییز نیک و بد کنی
عاشقی باشم به تو افروخته دیده را از دیگران بردوخته
گرچه باشم ناظر از هر منظری جز تو در عالم نبینم دیگری
در حریم تو دویی را بار نیست گفت و گوی اندک و بسیار نیست
از دویی خواهم که یکتای‌ام کنی در مقامات یکی، جای‌ام کنی
تا چو آن ساده‌ی رمیده از دویی «این منم» گویم «خدایا! یا توئی؟»
گر منم این علم و قدرت از کجاست؟ 

ور تویی این عجز و سستی از که خاست؟